پيامدهاى سياسى بحران سرمايه دارى
گفتگو با هیات دائر حزب

یک دنیای بهتر: اعتراضات جوانان در انگلیس در چند دهه اخیر در این کشورها بی سابقه بوده است. رسانه های غربی تلاش میکنند این اعتراضات را شورش "اراذل و اوباش" قلمداد کنند. واقعیت کدام است؟ زمینه های سیاسی٬ اقتصادی و اجتماعی این اعتراضات کدامند؟ به این واقعیت که بالاخره اماکن برخی از خود مردم محروم و زحمتکش هم مورد تعرض قرار گرفته است چگونه باید برخورد کرد؟

آذر ماجدی: اتفاقات هفته اخیر همه را غافلگیر کرد. چنین شورش وسیع و گسترده ای در تاریخ انگلستان بی سابقه است. پیش از این هم در برخی از این مناطق شورش هایی شکل گرفته است، بطور مثال در تاتنهام در ابتدای دهه 80 میلادی شورشی علیه خشونت و راسیسم پلیس شکل گرفت. اما هیچگاه چنین اعتراضاتی به مناطق دیگر یا شهرهای دیگر سرایت نکرد. وسعت و میزان خشمی که شورشگران از خود بروز دادند باعث هراس هیات حاکمه شده است. رسانه ها همه می کوشند به یک سوال جواب دهند: چرا؟ علت اصلی چنین عکس العملی چیست؟

دولت و پلیس این وقایع را نتیجه سوء استفاده یک عده "ارازل و اوباش" جنایتکار قلمداد می کنند. رسانه های لیبرال متعلق به گرایشات سیاسی مرکز و چپ مرکز می کوشند دلایل اجتماعی – اقتصادی برای این شورش بیابند. بعضا به برخی فاکتورهای اقتصادی و اجتماعی اشاره می کنند، بطور نمونه فقر و محرومیت مردم ساکن این مناطق و برنامه ریاضت کشی ای که دولت به تصویب رسانده است. اما اینها نیز سریعا به عوامل جنایتکار اشاره می کنند. بیش از یک هفته است که جامعه انگلیس سر در گریبان گرفته و بهت زده به این وقایع خیره شده است .

مساله اکنون دو بعد اصلی دارد: 1- چرا چنین شورشی سر گرفت و چنین گسترش یافت؟ 2- برخورد خشن و سرکوبگرانه هیات حاکمه پس از فروکش کردن آشوب .

اگر دولت ریشه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شورش را منکر می شود، نه از ساده لوحی و سطحی بودن آن، بلکه بعلت هدف سیاسی – اقتصادی معینی است که دنبال می کند. دولت محافظه کار این جوانان عاصی و مستاصل را "ارازل و اوباش و جنایتکار" می خواند تا بتواند جامعه را منکوب کند، برنامه ریاضت کشی ارتجاعی اش را پیاده کند و سرمایه داری بحران زده را به هزینه طبقه کارگر و مردم محروم و زحمتکش از بحران نجات دهد. کلمات ارازل و اوباش بار ایدئولوژیک کاملا معینی دارند. این کلمات با یک هدف ایدئولوژیک مشخص به اینطرف و آنطرف پرتاب می شوند.
 
داستان چه بود؟ روز پنجشنبه 5 اوت پلیس به یک مرد سیاه پوست 29 ساله، پدر چهار کودک، شلیک می کند و او در جا جان می بازد. خیلی روشن است که شلیک با هدف کشتن بوده است. ابتدا پلیس ادعا می کند که قربانی اول شلیک کرده است و عمل پلیس دفاعی بوده است. خانواده قربانی بعلاوه چند صد نفر از مردم تاتنهام روز بعد در مقابل اداره پلیس تجمع می کنند و خواهان اجرای عدالت می شوند. این اعتراض آرام سریعا به یک شورش گسترده بدل می شود. مغازه ها به آتش کشیده می شود و بهمراه آنها بعضی از آپارتمانهای مردم نیز به آتش کشیده می شود. جوانان به مغازه ها می ریزند و دست به غارت می زنند. پلیس در این زمان دخالت فعالی برای اجتناب از گسترش شورش انجام نمی دهد .

در عرض چهار پنج روز آتش شورش به محلات دیگری از لندن، از جمله هکنی، انفیلد، پکم و کرویدون سرایت کرد. لازم به اشاره است که تمام این مناطق، مناطق محروم و فقیر نشین با جمعیت عمدتا سیاه پوست یا مهاجر آسیایی هستند (جوانان شورشگر عمدتا متولد انگلستان هستند، اما از نظر قومی – نژادی به این گروه ها منتسب می شوند.) شورش به لندن محدود نماند و شهرهای دیگر، ناتینگهام، بیرمنگام، منچستر و لیورپول نیز کشیده شد.
 
اگر کسی ریگ ایدئولوژیک دفاع از سرمایه داری در کفش نداشته باشد، با یک نگاه حتی سطحی به شرایط زیست در این مناطق و موقعیت اجتماعی و اقتصادی آنها به این نتیجه می رسد که این شورش ها نتیجه خشم فرو خفته و استیصال انباشت شده نسلی است که جز محرومیت، تبعیض و تحقیر بهره دیگری از زندگی نداشته است. فقر دائمی، خانواده های از هم پاشیده بخاطر شرایط نابسامان زندگی، مدارس بی امکانات، هر نوع امید به یک آینده انسانی را از آنها سلب کرده است. بسیاری حتی دوره تحصیلات اجباری را نیز طی نکرده اند. به این شرایط اذیت و آزار دائمی پلیس را نیز اضافه کنید، بمب اجتماعی ساخته می شود. جوانانی که ظاهر آسیایی یا آفریقایی دارند، بویژه از سال 2001 به بهانه مبارزه با تروریسم، مدام مورد بازرسی بدنی قرار می گیرند. بعضا روزی چند بار پلیس آنها را متوقف کرده، به سمت دیوار هولشان می دهد و بازرسی بدنی شان می کند. این تحقیر نمکی است که بر زخم محرومیت و فقر پاشیده می شود .

این شرایط، این فقر و محرومیت، تبعیض و تحقیر است که عصیان و شورش نسل جوان در این مناطق را موجب شده است. همانگونه که جوان دستفروش تونسی را به خودسوزی کشاند. مساله اینجاست که بورژوازی و سخنگویانش، برای کسی که دست به خودسوزی می زند، اشک تمساح می ریزند، اما برای کسانی که بخود اجازه می دهند به ساحت "مقدس" سرمایه و مالکیت حمله کنند، مجازات سنگین، زندان و محرومیت باز هم بیشتر را تجویز می کند. این ماهیت ضد انسانی و ریاکار بورژوازی است .

قتل مایک داگنن توسط پلیس حکم کبریتی داشت که خشم فروخفته هزاران جوان و نوجوان و بعضا کودک را به عصیان و شورش بدل کرد. همانگونه که خودسوزی جوان تونسی مردم کارگر و زحمتکش تونس را به خیابانها کشاند. بورژوازی و دولتش هر نوع ربطی میان این شورش ها و خیزش توده ای در خاورمیانه و آفریقای شمالی را منکر می شوند. در حالیکه خود خوب می دانند که ربطی مستقیم میان تمام این وقایع وجود دارد. مردم در هر گوشه ای، بنا به شرایط اجتماعی، سیاسی محیط شان، بنوعی خشم خود را بروز دادند. نسل جوان محروم بی آینده مناطق محروم انگلستان نیز با شورش، به آتش کشیدن و غارت خشم خود را علیه نظم سرکوبگر موجود بیان کردند .

البته همانگونه که در مورد خاورمیانه و ایران در دوسال پیس هم صدق می کرد، تکنولوژی جدید نقش مهمی در گسترش این حرکات داشت. فیس بوک، تویتر، تلفن های موبایل و تکست مسج ابزاری است که نسل جوان برای ارتباط گیری استفاده می کند. و در دو سه سال اخیر نقش مهم این ابزار به اثبات رسیده است .

دولت دست راستی بریتانیا پس از خاموش شدن شورش، دستور سرکوب خشن به پلیس و سیستم قضایی داده است. نزدیک به دو هزار نفر دستگیر شده اند. دادگاه ها شبانه روزی کار می کنند و مجازات سنگین و بی سابقه برای این جوانان تصویب می کنند. یک دانشجو برای "غارت" چند بطری آب به قیمت 3 پوند و نیم 6 ماه زندان گرفته است. جوان دیگری بعلت فحش دادن به پلیس 6 ماه حکم گرفته است. و امروز روزنامه ها نوشتند که دو جوان بیست ساله و بیست و دو ساله بخاطر درست کردن یک صفحه در فیس بوک که مردم را به شورش دعوت می کرد، هر یک به 4 سال زندان محکوم شده اند. جالب اینجاست که این دو شورش هیچکدام سر نگرفته است. یعنی این دو جوان به جرم "جنایت" انجام نشده محکوم به زندان شده اند.
 
احکام آنچنان خشن است که حتی صدای روزنامه دست راستی دیلی تلگراف هم درآمده بود. دلایل آنچنان روشن است که حتی مجله اکونومیست هم در انکار کامل آنها دولت را مورد نقد قرار داه است. اما مساله این نیست که حقیقت کدامست؟ یا عدالت چیست؟ مساله پیامی است که بورژوازی دارد به کارگران و مردم محروم می دهد: "خفه شوید! همین است که هست! باید بسوزید و بسازید! صدایتان هم درآید، با چماق به سراغتان خواهیم آمد !"

این احکام و پیغام اخلاقی حکومت در شرایطی بر سر مردم ریخته می شود که کل هیات حاکمه اسکاندال پشت اسکاندال را از سر گذرانده اند. یک سال و نیم پیش سر و صدای دزدی و کثافت کاری نمایندگان پارلمان درآمد. اکثریت بزرگ این نمایندگان در اعلام هزینه های خود حساب سازی کرده اند. از چند هزار پوند تا 30 هزار پوند پول بالا کشیده اند. اینها که باصطلاح باید "نمونه" اخلاق و قانوگرایی باشند در روز روشن برای دزدی از صندوق مردم توطئه کرده اند. نام دیوید کامرون و گوردون براون نیز در لیست این نمایندگان دزد قرار داشت .

سپس افتضاح سیاسی همکاری و رشوه گرفتن مالی و تبلیغاتی بخش بزرگی از هیات حاکمه، از جمله دو رئیس پلیس، نخست وزیر فعلی و سابق از امپراطوری رسانه ای روپرت مرداک به روزنامه ها کشید. هر روز بخش کثیف تری از این توطئه رسانه ای – حکومتی رو می شود. اما بورژوازی آنچنان وقیح است که حتی وقتی کثافت و آلودگی های جنایی و "اخلاقی" اش نیز رو می شود، باز به کارگران و مردم درس اخلاق و قانونگرایی میدهد. جالب اینجاست که اگر جوانان محروم در یک لحظه عصیان از خود بیخود شدند و شورش کردند، یک تلفن موبایل، یک کامپیوتر، دو تا بلوز یا چند بطری آب "غارت" کردند، این ریاکاران حاکم در روز روشن و با نقشه قبلی دزدی و جنایت کرده اند. این ماهیت جامعه سرمایه داری است. این مبارزه طبقاتی در عریان ترین شکل آنست .

یک دنیای بهتر: اعتراضات در اسرائیل به جهات بسیار دیگری نیز بی سابقه بوده است. بیش از سیصد هزار نفر در اعتراض به فقر و محرومیت اقتصادی دست به اعتراض فعال در چند شهر مهم اسرائیل زده اند. جامعه ای که گویا در آن تضاد طبقاتی و اجتماعی موجود نیست٬ مساله تماما قوم یهود است٬ به یکباره بر سر فقر و فلاکت اقتصادی به میدان آمده است. اهمیت این اعتراضات چیست؟ زمینه های سیاسی و اجتماعی آن کدام است؟ این اعتراضات چه تاثیری بر تخاصمات دیرینه منطقه میگذارد؟

علی جوادی: آنچه در شرف وقوع است در نوع خود واقعا دیدنی و هیجان انگیز است. در این زمینه باید به چند نکته اشاره کرد :

١- معمولا حتی در تحلیل بسیاری از نیروهای چپ سنتی منتقد دولت اسرائیل این جامعه یک جامعه یکدست و بدون تضاد و شکاف طبقاتی ارزیابی شده است. جامعه ای که گویا در آن همگان٬ اعم از کارگر و سرمایه٬ دارای منافع مشترک و یکسانی هستند و دولت اسرائیل در هر دوره نماینده طبقات مختلف جامعه است. اداره کننده امور جامعه است. منفعت خاص طبقه سرمایه را نمایندگی نمیکند. چنین تبینی مسلما کوچکترین قرابتی با مارکس و مارکسیسم ندارد. تبیینی تماما بورژوا – ناسیونالیستی است. خواسته یا ناخواسته در جهت منافع طبقه و نیروی حاکم در جامعه اسرائیل عمل میکند. اما اعتراضات اخیر در این جامعه تمام این تحلیل های پوچ و سطحی و  بورژوا – ناسیونالیستی را تا همینجا در هم شکسته است. جایی برای تداوم این عوامفریبی باقی نگذاشته است. جامعه اسرائیل هم مانند تمام جوامع تاکنونی موجود جامعه ای طبقاتی است. کار و سرمایه در این جامعه در جدالی دائم و به قول مانیفست کمونیست گاه آشکار و گاه پنهان اما همواره جاری است. این اعتراضات مهر پایانی بر افسانه "قوم یهود" که گویا همگی از یک جنس و دارای آمال و افق های یکسانی هستند٬ زده است .

۲ - اعتراضات اخیر در اسرائیل مانند تمام اعتراضات معاصر بر علیه سیاستهای طبقه حاکم سرمایه داری در این جوامع است. این مخرج مشترک اعتراضات اخیر از تونس و مصر و لیبی و سوریه گرفته تا یونان و اسپانیا و فرانسه و انگلستان است. واکنشی به تعرض اقتصادی سرمایه داری در این جوامع است. عکس العمل مردمی است که حاضر نیستند بار بحران سرمایه داری را بر دوش بکشند. نمیخواهند قربانی سود و انباشت سرمایه در بحران و رونق و مرغ عزا و عروسی باشند. مردمی که خودشان را مسبب بحران سرمایه داری نمیدانند و حاضر نیستند که هزینه و بار این بحران را از سفره غذای خود و فرزندانشان و یا خوشی و رفاه خانواده خود و هم طبقه ای هایشان پرداخت کنند. مگر سرمایه در دوران رونق سهمی بیشتر از دستمزد ناچیز کارگر به او میپردازد؟ این مردمی که در ابعاد صدها هزار نفره به خیابان آمده اند از وضع موجود خسته اند. این اعتراضات در حال حاضر عمدتا بر علیه سیاست ریاضت کشی اقتصادی سرمایه است. اما مضمون این اعتراضات بسیار فراتر از شکل بروز آن است. گوشه ای از یک مبارزه طبقاتی همه جانبه است. میتواند به سرعت کل سیستم را مورد تعرض قرار دهد مشروط بر آنکه کمونیسم کارگری بتواند در این اعتراضات نمایندگی شود و پرچم مستقل طبقه کارگر برای خلاصی از این وضعیت نابهنجار اقتصادی و اجتماعی را نمایندگی کند.
 
۳ - نکته قابل توجه در عین حال این است که با گسترش سلطه سرمایه بر مقدرات و شئونات جامعه٬ ما شاهد اعتراضاتی در جوامع مختلفی هستیم که دارای خصلت مشترک طبقاتی و ضد سرمایه داری اند. این واقعیتی است که در آینده به طور مشخص تاثیرات قابل ملاحظه ای بر مبارزه سیاسی و اجتماعی طبقه کارگر علیه سرمایه در سطح جهان و در جوامع مختلف خواهد داشت. آیا بسادگی قابل تصور بود که توده های مردم کارگر و زحمتکش در مصر و تونس و یمن و لیبی و سوریه همزمان پا به میدان مبارزه بگذارند؟ آیا بسادگی قابل تصور بود که مردم در یونان٬ فرانسه٬ انگلستان٬ اسپانیا در ابعاد چند صد هزار نفره اعتراض کنند و اعلام کنند که حاضر نیستند بار بحران سرمایه را بر دوش بکشند و نمیخواهند هزینه بحران سرمایه را بپردازند؟ این واقعیت یعنی گسترش جهانی شدن سرمایه تاثیرات بسزایی بر مبارزات سیاسی در جوامع خواهد گذاشت. یک رکن این تحولات نزدیکی و همبستگی بیشتر مبارزات کارگر و مردم ستمدیده علیه وضع موجود است. این واقعیتها را باید برسمیت شناخت و آن را مبنای پیشروی و گسترش مبارزه سوسیالیستی کارگری علیه سرمایه قرار داد.
 
۴ - اعتراضات توده های مردم زحمتکش در اسرائیل در عین حال موقعیت دیگری به تخاصمات دیرینه و تاریخی در این منطقه بحران زده میدهد. زمانیکه مردم اورشلیم و تل آویو فریاد میزنند٬ بعد از بن علی و مبارک نوبت نتنیاهو است٬ دارند خط بطلانی بر تمام تبلغیات کثیف و شنیع ناسیونالیستی و مذهبی ای میکشند که این مردم را بخش بخش میکند٬ و هویتهای کاذب و دروغین مسلمان و یهودی و عرب و اسرائیلی بر پیشانی شان الصاق میکند. و این تازه آغاز بیداری عمومی و خیزش توده های مردم در این جوامع است. این اعتراضات میتواند با گسترش خود به سرعت تلاش زهر آگین تاریخی ناسیونالیسم یهود و عرب و اسلامیستی را خنثی کند. اگر حل مساله فلسطین و تشکیل کشور مستقل و متساوی الحقوق فلسطین یک رکن تعیین کننده پایان دادن به تخاصمات دیرینه در خاورمیانه است٬  واقعیتی که میتواند شرایط سقوط و نابودی اسلام سیاسی را فراهم کند٬ اعتراضات مردم اسرائیل میتواند جریانات دست راستی و ناسیونالیسم قوم پرست این جامعه را تحت فشار بسیار و تعیین کننده ای قرار دهد. این دو رکن مبارزه لازم و ملزوم یکدیگرند. هم راست و ارتجاع قومی و مذهبی را در اسرائیل باید پس زد و هم ارتجاع اسلامی و ناسیونالیستی در فلسطین و جهان عرب. همبستگی توده های مردم این منطقه یک فاکتور مهم در حل تخاصمات تاریخی در این منطقه است.

یک دنیای بهتر: مردم معترض در سوریه هر هفته در ابعاد گسترده ای به خیابانها می آیند و خواهان سرنگونی رژیم بشار اسد میشوند. رژیم اسلامی در کنار دستگاه پلیسی رژیم اسد به سرکوب این مردم مشغول است. تحولات در سوریه چه نقش و جایگاهی در تحولات خاورمیانه خواهند داشت؟ مخاطرات پیشا روی مردم در این مبارزات کدام است؟ آیا دول غربی در تلاش برای دخالتگری در این تحولات و عقیم کردن اعتراضات دست به اقدام نظامی خواهند زد؟

سیاوش دانشور : قيام توده اى و قهرمانانه در سوريه گوشه اى از روند انقلابى در خاورميانه و شمال آفريقا است. آنچه که سوريه را در قياس با ديگر اعتراضات کشورهاى منطقه متمايز ميکند٬ مقاومت و جسارت بى نظير مردم در مقابل سرکوب وحشيانه و بشدت خشن حکومت است. رژيم بشار اسد سوريه را به يک قصابخانه تمام عيار تبديل کرده است اما فرياد "الشعب يريد اسقاط النظام" هر روز بلند تر ميشود. تاريخ کمتر قيام و انقلابى را در حافظه خود ثبت کرده است که مردم با دست خالى در مقابل گلوله چنين مقاومتى را نشان داده باشند. بشار اسد ميداند که رفتنى است٬ راه بازگشتى وجود ندارد٬ اصلاحات و وعده اصلاحات دو ماه قبل هم دير شده بود. لذا اين جنگ براى حکومت بشار اسد جنگ آخر است درست مانند حکومت صدام حسين در عراق. حزب ما زمانى که موج انقلابى تازه در تونس شروع و بارقه هايش به مصر رسيده بود٬ اعلام کرد که اين ديکتاتورها و از جمله مبارک ها و قذافى ها و بشار اسدها رفتنى اند.   

تحولات در سوريه بنا به جايگاهش در صفبندى هاى سياسى منطقه اى و جهانى از اهميت بالا و استراتژيک برخوردار است. سوريه تنها متحد جمهورى اسلامى است. سوريه پلى است که جريانات اسلام سياسى در منطقه و مشخصا در لبنان و فلسطين را تغذيه و زنده نگاه ميدارد. سقوط سوريه به معناى سقوط يک پايگاه مهم منطقه اى جمهورى اسلامى٬ زمينگير شدن حزب الله لبنان و چرخش معادله سياسى در فلسطين خواهد بود. سقوط سوريه يک ستون اساسى اسلام سياسى و نيروهاى متفرقه تروريستى را فرو ميريزد. اين موضوع در چهارچوب استراتژى آمريکا و غرب و در متن جدال تروريسم بين المللى اهميت حياتى دارد. اسرائيل ميتواند در جبهه سوريه نفس راحتى بکشد و ترکيه فرصتى پيدا ميکند تا قدرت منطقه اى خود را تحکيم کند. ائتلاف کشورهاى عربى و در راس آنها عربستان نيز در روند کنونى و سقوط حکومت بشار اسد و تحميل شکست بزرگى به ائتلاف جمهورى اسلامى- حکومت بشار اسد- حزب الله- حماس ذينفع و جانبدارند. سقوط حکومت سوريه اگرچه در گام اول اسلام سياسى و جناح ضد آمريکائى آنرا تضعيف ميکند اما با کمک ترکيه و عربستان و با اتکا به دستگاه ايدئولوژيک دمکراسى قبيله اى به جريان اسلامى پرو غربى پر و بال خواهد داد. سقوط حکومت سوريه در عين حال فاکتورهاى زيادى را تغيير ميدهد. سکولارها در لبنان تقويت ميشوند. جريان اسلامى در فلسطين ناچار است امتيازات بيشترى بدهد و به روند صلح و تشکيل دولت فلسطينى و برسميت شناسى اسرائيل عملا بچرخد. جريانات تروريستى در منطقه که توسط حکومتهاى سوريه و ايران هدايت و تغذيه ميشوند ضربه مهلکى خواهند خورد. سقوط حکومت سوريه به جدال جناحهاى رژيم اسلامى دامن ميزند و به خط طرفدار سازش با غرب ميدان خواهد داد. مهمتر٬ براى مردمى که در کمين رژيم اسلامى اند٬ سقوط حکومت سوريه و حاشيه اى شدن حزب الله لبنان و روند صلح در فلسطين٬ به معناى پيش در آمد و تخته پرشى براى سقوط حکومت اسلامى در ايران ترجمه خواهد شد. بطور خلاصه٬ جريانات افراطى درگير در مسائل منطقه از نيروهاى دست راستى و جنگ طلب در اسرائيل تا نيروهاى اسلام سياسى در ايران و منطقه موقعيت شان تغيير ميکند. برخى از اين عوامل به نفع نيروهاى انقلابى و خواهان تغيير در منطقه عمل ميکند. مخاطره جدى بميدان آوردن ميليتاريسم و ماشين نظامى غرب٬ تبديل تحولات سوريه به جنگ داخلى و منطقه اى براى حفظ نيروهائى است که در رويداد سقوط حکومت بشار اسد افق سياسى شان بدرجه زيادى کور ميشود. 

از موضع مردم کارگر و زحمتکش در منطقه و کشور سوريه مسئله متفاوت است. مردم انقلابى اى که عليه حکومت کودتائى و موروثى و بعثى اسدها بپا خواسته اند٬ آزادى و برابرى ميخواهند. براى اين اردو و بشريت پيشرو در جهان سقوط يک حکومت آدمکش و جنايتکار بسيار شيرين است و حس همبستگى جهانى با مردمى که هر روز در مقياس وسيع کشتار ميشوند بيش از هر کشورى است.

هنوز صحنه سياسى سوريه مبهم است. آنچه که رسانه ها بعنوان اپوزيسيون مطرح ميکنند٬ ائتلافى از نيروهاى موسوم به "سنى" اخوان المسلمين و بخشهائى از ارتش تازه اپوزيسيون شده و محافل ناسيوناليستى است که تماما چشم اميدشان را براى رسيدن به قدرت به آمريکا و ناتو دوخته اند. افرادى مثل عبدالحليم خدام مشاور سابق حافظ اسد بعنوان "رهبر اپوزيسيون سوريه" مرتبا در بوق ميشود. حزب کمونيست طرفدار روسيه (حزب برادر حزب توده) و ناسيوناليستهاى سورى حاشيه حکومت تاکنون مدافع "اصلاحات بشار اسد" و "وحدت ملى" در تقابل با "امپرياليسم" بوده اند. مردم خواهان سرنگونى حکومت اند و در تظاهراتها بارها و بعناوين مختلف نفرت شان را از جمهورى اسلامى بعنوان شريک سرکوب حکومت بشار اسد اعلام کرده اند. صحنه سياسى و تناسب قواى واقعى نيروها تازه با سقوط بشار اسد روشن ميشود.

امکان دخالت نظامى در سوريه توسط ناتو زياد است. ارتش شکاف برداشته است٬ نيروى اپوزيسيون بورژوائى مورد حمايت غرب وجود دارد٬ کشتارهاى وسيع و حتى استفاده از نيروى دريائى براى سرکوب و واکنشهاى جهانى٬ همه زمينه ساز تسريع اين سناريو اند. در ميان کشورهاى منطقه که با موج خيزشهاى توده اى روبرو شده اند٬ سوريه تنها کشورى است که امکان تکرار سناريوى ليبى در آن زياد است. دليل اين موضوع نه فقط تلاش آمريکا و ناتو براى شکل دادن به آينده سوريه بلکه موقعيتى است که سوريه در معادلات منطقه اى دارد. ما بر اين نکته در همان آغاز تحولات در سوريه بعنوان يک خطر تاکيد کرديم و امروز زمزمه هاى آن توسط آمريکا و عربستان شروع شده است و ترکيه عملا بعنوان جبهه اول اين سياست عمل ميکند. برگزارى کنفرانسهاى جريانات موسوم به اپوزيسيون سوريه در ترکيه و تلاشهاى فعال ديپلماتيک ترکيه مويد اين امر است. اگر تاکنون دخالت نظامى در دستور قرار نگرفته است تنها ميتواند به تاخير افتادن سقوط قذافى در ليبى باشد. با سقوط قدافى٬ که بنظر ميرسد نزديک است٬ و حتى شايد قبل از آن٬ امکان تکرار اين سناريو در سوريه وجود دارد. چنين امرى باعث ميشود که مردم سوريه٬ مانند ليبى٬ از صحنه سياست قيچى شوند و نيروهاى متفرقه ارتشى و اسلامى و ناسيوناليست پرو غرب زير پوشش حمايت نظامى و سياسى ناتو ميداندار شوند. با خط تبليغاتى ارتجاعى که رسانه ها تحت عنوان "اکثريت سنى" در مقابل "اقليت علوى" پمپاز ميکنند٬ اين خطر وجود دارد که اينبار پاکسازى قومى و مذهبى را اسلاميون نوع اخوان المسلمين و عبدالحليم خدام ها بعهده بگيرند. اين خطر را تنها تداوم جسارت و انقلابيگرى مردم سوريه براى بزير کشيدن بشار اسد و حکومتش و شکستن نقطه سازشهائى است که جريانات بورژوائى در حکومت و اپوزيسيون در مقابل مبارزه انقلابى قرار ميدهند.   
 
یک دنیای بهتر: جهان سرمایه داری در بحران عمیقی بسر میبرد. یکبار دیگر همه از بحران اقتصادی و وخامت اوضاع صحبت میکنند. صحبت از این است که پرتقال٬ اسپانیا و ایتالیا در آستانه ورشکستگی قرار دارند. سیاست ریاضت کشی اقتصادی با اعتراضات گسترده ای مواجه شده است. چه چشم اندازهایی در مقابل جامعه بشری قرار دارند؟

جلیل بهروزی: این یك واقعیتی كه امروز هیچ كس نمیتواند آن را كتمان كند. خود تحولات جامعه، بار سنگین بحران اقتصادی كه طبقه سرمایه دار در تلاش است تا بر دوش كارگران و اقشار فقیر جامعه خالی كند، ورشكستگی اقتصادی كشورهای سرمایه داری غربی، سیاست ریاضت كشی اقتصادی و جنب و جوش جامعه برای مقابله با تهاجم دولت و احزاب سرمایه داری به حیات و مماتشان، جوامع را در اقصى نقاط جهان بسمت یك دو قطبی آشكار میبرد. توحش سرمایه از یك طرف و سربر آوردن بردگان مزدی از طرف دیگر. بطور قطع جنگ طبقاتی امروز در شكل آشكار خود در جریان است. و این بواقع یك جنگ است. دیروز یونان و فرانسه، بعد شمال آفریقا، مصر، یمن و لیبی و سوریه و بعد انگلیستان و فردا هم به احتمال قریب به يقين ایتالیا و اسپانیا. دنیا بر سر یك بزنگاه عظیم قرار گرفته است. این شرایط را میتوان با دوران جنگ جهانی اول و دوم مقایسه كرد. چشم اندازی كه در مقابل جامعه بشری قرار گرفته است یا بربریت سرمایه است و یا سوسیالیسم. راه سومی وجود ندارد و بطور قطع تا آنجایی كه به انتخاب طبقه سرمایه دار و مسلط جامعه برمیگردد چشم اندازی غیر از سقوط و قهقرا و دنیایی تیره در مقابل بشریت نخواهد بود. اما انسان قرن بیستم و یكم و طبقه كارگر دست و روی دست نگذاشته تا استثمارگران و الیت جامعه سرنوشتشان را رقم بزنند. و این چیزی است كه دولتها و احزاب حاكم را بیش از هر چیزی به وحشت انداخته است. زوزه كامرن، نخست وزیر انگلستان پس از شورش گرسنگان، حاشیه نشینان و منكوب شدگان تاتنهام و بدنبال آن دیگر شهرهای انگلستان حاكی از قدر قدرتی نیست، بیش از هر چیز بیان استیصال و زبونی دولت دست راستی این جناب است.
 
هر چند كه شرایط بیش از هر زمانی برای شكل گیری تحولات عظیم به نفع كارگر و گرسنگان جهان فراهم است اما چشم انداز سوسیالیسم خود بخود به افق جامعه بدل نمی شود. اگر بر بستر جنگ جهانی اول جنبش سوسیالیستی آنچان قدرتمند بود كه توانست در كشور عظیمی چون روسیه كه به مركز ارتجاع سیاه اروپا معروف بود٬ بورژوازی را به زیر كشد٬ اما جنگ جهانی دوم بدلیل شكست انقلاب اكتبر و غلبه سوسیالیسم بورژوایی اساسا به قدرت گیری هر چه بیشتر آلترناتیو سرمایه داری دولتی منجر شد. این بار نیز اگر طبقه كارگر و كمونیسم كارگری نتواند یك قطب سوسیالیستی قدرتمند را شكل دهد دنیا هر چه بیشتر به قهقرا، سراشیبی و توحش ضد انسانی خواهد رفت. اگر بورژوازی بخاطر فشار انقلاب كارگری در روسیه و جنبشهای قدرتمند كارگری و سوسیالیستی پس از هر دو جنگ جهانی مجبور به رفرمهای وسیع اجتماعی شد٬ این بار اگر طبقه كارگر و كمونیسم كارگری به مثابه یك نیروی قوى به میدان نیاید٬ بورژوازى نه تنها تتمه آن اصلاحات رفاهی و سیاسی را پس خواهد گرفت بلكه جامعه بشری را چند گام هم عقب تر، یعنی به دوران ماقبل انقلاب كارگری روسیه، خواهد راند.
 
برای بدل شدن كمونیسم كارگری به قطب اصلی چپ جامعه كنار زدن سوسیال دمكراسی، رفرمیسم و تريدیونیونيزم بعنوان موانع اصلی سر برآوردن یك جنبش انقلابی ـ سوسیالیستی در درون طبقه كارگر امری حیاتی است. اگر تا دیروز نقد و افشای دمكراسی و ناسیونالیسم بعنوان دو جنبش اصلی بورژوازی از ملزومات قدرت گیری كمونیسم كارگری بود٬ امروز نه از دمكراسی پشم و پیله ای باقی ماند و نه از ناسیونالیسم. این دو جریان در سیر تحولات اخیر چه در خاورمیانه و شمال آفریقا و چه در خود كشورهای سرمایه داری پیشرفته مورد تهاجم جنبشهای ضد فقر، ضد دیكتاوری و ضد سرمایه داری بودند. آن چه كه امروز كمونیسم كارگری را میتواند بر مصدر چنین جنبشهائی قرار دهد٬ ایجاد اعتماد به نفس در میان طبقه كارگر، بعنوان طبقه ای كه میتواند جامعه را از فقر، استثمار، سركوب و بی حقوقی خلاصی دهد، به میدان آوردن این طبقه بعنوان رهبر و هدایت كننده مبارزات كل جامعه بر علیه سرمایه داری است. و این تنها میتواند با نقد و زدن رفرمیسم، سوسیال دموكراسی و تريدیونیونيزم امكان پذیر گردد. خود سوسیال دموكراسی امروز نیروی تهاجم به كارگر و اقشار فقیر جامعه است، سندیكاها به عینه نه تنها نمیتوانند مقاومتی را سازمان دهند بلكه خود به عامل بازدارنده مبارزات كارگران بدل شده اند. جامعه در بزنگاهی قرار داده شده است كه مسائل اش در چهارچوب رفرم پاسخی نخواهد گرفت. نه بورژوازی توان رفرم را دارد و نه تمایلی بدان و این زمانی است كه كمان جنبش كارگری در حصار سوسیال دمكراسی و رفرمیسم گرفتار است .

امروز كمونیسم كارگری هر چند از نظر سازمانی نیروی كوچكی را شكل میدهد ولی باید بتواند آرایش تعرضی بخود گرفته و در درون طبقه كارگر این روحیه را تقویت كند. اتخاذ شیوه های تعرضی، میليتانت و سلبی مبارزه امروز میتواند كمونیسم كارگری را به رهبر مبارزات طبقه كارگر و جامعه تبدیل كند. كمونیسم كارگری باید به نیروی نه جامعه به وضع موجود بدل شود. *